توسعه و تجویز احساسات به همه حوزه های زندگی امری به غایت اشتباه است، وقتی که عواطف به حوزه عمومی راه پیدا می کنند و در مقام نابجایی به کار گرفته یا بدتر از آن «تئوریزه» می شوند چیزی جز انحراف و عقب ماندگی پدید نمی آورند. عقلانیت را نباید به مسلخ احساسات کشاند و چون در حوزه عمومی بیش از هر چیزی به «رویکرد عقلانی» و «حسابگری منطقی» نیاز است تجویز محبت به عنوان یک امر تأثیرگذار ممکن است باعث تحول منظومه های فکری و سیاسی به انگاره های احساسی و عاطفی شود. این اشتباه ممکن است حتی به تعویض «حکمت سیاست» منجر شود؛ امر سیاسی برای سامان دادن به امور جامعه یا رسیدن به آرمانهایی خاص و یا هر دو مورد به کار می افتد اما اگر پیوندهای عاطفی ذیل امر سیاست موضوعیت پیدا کنند و درباره آنها نظریه پردازی شوود ممکن است حکمت سیاست به محبت کردن و محبت ورزیدن تغییر یابد و روش سیاست ورزی به رابطه مرید و مرادی و اطاعت محض مبدل گردد.
شخص پرستی حداقل نتیجه ای است که عاید قائلان به تجویز اصولی محبت می شود. تفکر سیاسی ای که مبتنی بر حب و بغض باشد همواره به نگاه سیاه و سفید و غیرانتقادی مبتلا می شود و زمینه مناسبی برای انگیزه های سطحی و ایدئولوژیک فراهم می کند. از طرفی چون احساسات، شخصی و غیر یکدست هستند «هر کسی از ظن خود» و با تکیه بر احساسات شخصی خودش با امر سیاسی ارتباط پیدا می کند. به این ترتیب مجموعه ناهمپیوسته ای از وابستگی های فرد به فرد درکنار هم شکل می گیرد که اشتراکشان در محبت به امری واحد به اشتباه «وحدت سیاسی» خوانده می شود. این ناهمپیوستگی و ناهماهنگی کمترین اقبال را برای «تفاهم درونی» و «گفتمان انتقادی» دارد چون بر احساسات شخصی مبتنی است، در حالی که دوستی ها و دشمنی های سیاست باید بر تفکرات و انتقادات روشمند بنا شود. در غیراینصورت تا وقتی که بحرانی در کار نباشد مشکلی به وجود نمی آید، اما به محض کوچکترین تغییرات ناخواسته انواع و اقسام تفاسیر متضاد از یک پدیده واحد و از جمعی به ظاهر متحد صادر می شود که در همه آنها هم مستنداتی از نگاه عاطفی و احساسی ملاحظه می شود.
اما بزرگتر از این مشکلات، مانعیتی است که احساسات بر سر راه عقلانیت پدید می آورد. احساسات می تواند فضای عقلانیت را تنگ کند و حتی منطق را به خدمت بگیرد و مجموعه ای سراسر مغالطه آمیز از توجیهات را به جای یک روش فکری جایگزین نماید. همچنین احساسات می تواند نوعی «سرسپردگی» و پیروی عاطفی را دامن بزند که مانع بروز استعدادها، خلاقیت ها و توانائی های اشخاص می شود. برای ایضاح این مفهوم مخرب از احساسات و مانعیت وابستگی عاطفی از رشد عقلانی گریزی به یک تمثیل داستانی خالی از لطف نیست؛
در فیلم «من سام هستم» (I Am Sam) قصه پدر عقب مانده ای روایت می شود که تلاش می کند حضانت دختر هفت ساله خود را نگه دارد. داستان فیلم حکایت دشواری های زندگی این مرد برای از دست ندادن حق مراقبت دخترش است. یکی از مشکلاتی که پدر با آن مواجه می شود از جانب مدرسه دخترک است، او را به مدرسه فرا می خوانند و به او تذکر می دهند که دخترش با وجود استعداد بالا دچار افت تحصیلی شده و اخیرا «درجا می زند». مربی مدرسه صراحتا به پدر می گوید که رابطه عاطفی بین او و دخترش باعث افت یادگیری او شده است! چون توان ذهنی پدر بیش از هفت سالگی رشد نکرده و دختر هر آنچه را که یاد می گیرد با پدرش در میان می گذارد و با او درس می خواند کم کم نسبت به آنچه پدرش توان آموختن و گذر کردن از آن را ندارد بی علاقه شده و نمی خواهد به چیزی بیشتر و جلوتر از پدرش گذر کند.
وقتی پدر مشکل را متوجه می شود تندی می کند و سعی می کند دخترش را مجبور کند تا هر چه را که در مدرسه از او می خواهند یاد بگیرد. اما همیشه و در جهان واقعی چنین اتفاقی نمی افتد. این مشکل به نوعی معضل عمومی بشر است، آمیخته شدن احساسات و عواطف به معرفت انسانی باعث اعتقاد به درستی قضایا و عالی بودن مرتبه ی القای داده ها و باورها می شود. آموزه های بستگان و معلمانی که طرف محبت کودکان هستند در ذهن آنها «حک» می شود و نمی توان به سادگی اشتباهاتی را که در ذهن آنها شکل گرفته است پاک نمود. نگاه فرزندان به زندگی و تفسیرشان از احوالات دنیا تا مدتهای مدیدی همان چیزی است که از والدین خود دیده و شنیده اند و کسانی که بدون تغییر شرایط به مرحله ای از «رشد انتقادی» می رسند و در این باورهای اساسی تجدید نظر می کنند به غایت اندک هستند. منشأ تمام این دشواری های طبیعی آنجاست که آموزه های واقعی زندگی از ابتدا با «احساسات و وابستگی ها»ی عاطفی آمیخته می شوند.
گریزی از این سیر طبیعی در زندگی انسانی نیست اما تکرار پدیده ای مشابه در مرحله ای پس از بلوغ و در حوزه هایی آمیخته به عقلانیت و حسابگری غیرقابل قبول است. استفاده از احساسات در سیاست می تواند تلطیف کننده امر سیاسی و مانند روغنکاری چرخ دنده های خشک آن انگاشته شود، اما احساسات نمی تواند به صورت یکی از پایه ها،اصول و یا حتی یکی از مواد مهم امر سیاسی در بیاید و از آن بدتر نمی تواند به محور فکر سیاسی تبدیل شود. خودسانسوری، پرهیز از انتقاد، احساس گناه از جولان فکری و فراگرفتن هاله ای از تقدس به دور اشخاص که همواره متضمن اغراق ها و بزرگنمائی های شاعرانه و فرابشری می شود از کمترین آسیب های اصالت یافتن احساسات در سیاست هستند.
اشکال بزرگی که به منظومه های عرفانی وارد می شود این است که خالی از میزان عقلانیت و حسابگری لازم هستند و به همین دلیل نمی توانند در سپهر عمومی نقش محوری داشته باشند. الگوی عرفانی الگوی مناسبی برای نظام های سیاسی نیست. فراتر از این، هنگامی که بنای معارف بر پایه احساسات به عادت قومی تبدیل می شود و معرفت منشأیی آمیخته با عشق و وابستگی پیدا کند همزمان رکود و کهنگی نیروهای عقلانی جامعه نیز آغاز می شود، چنانچه تجربه تاریخی ایرانیان نیز موید چنین حقیقتی است. تمایل به احساس ارادات و کشش به سمت منظومه های عرفانی (که همواره ادبیات را به عنوان ابزار قدرمتند خود به خدمت می گیرد) با خوی اشعریگری جامعه ما تناسب زیادی دارد و مردمان ندانسته به دام مغالطه «هر چه آن خسرو کند شیرین بود» می افتند. تهدیدی که پیش روی چنین جوامع وجود دارد همین است که منظومه های سیاسی، فلسفی، حقوقی، فقهی و کلامی رفته رفته به زیر سایه منظومه های عرفانی می روند و شیفتگی ها و وابستگی ها جای منطق و عقلانیت را اشغال می کند.
«اعرف الحق تعرف اهله» نماد تفکر انتقادی تشیع و تقدم اندیشه بر اراده و احساسات است؛ حق را بجوی تا اهل حق را بشناسی! این دستور مبتنی بر نظریه و تفکر است نه مبتنی بر عشق و وابستگی، و در مقابل «حب الشیء یعمی و یصم» اخطار مکملی است که اثر مخرب احساسات در قضاوتهای انسانی را هشدار می دهد. مستندات فراوانی برای تأکید بر صحت این اصل وجود دارد اما ارجاع به همین دو فقره عقلی و شرعی به این منظور کفایت می کند. احساسات می تواند فرع و حاشیه امر سیاست باشد اما نمی تواند موضوع امر سیاسی قرار بگیرد، حساسیت و طبیعت امور عمومی شعر و شاعرانگی و ابـراز محبت را بر نمی تابد. بنابراین سامان یافتن امور انسانی در سپهر عمومی با پذیرش احساسات جز به شیوه «وفاداری انتقادی» و یـا «وفاداری پرسشگرانه» که معطوف به اصالت دانایی، ارتقاء سطح تشخیص و مشاوره و مشارکت عمومی است ممکن نمی باشد و این چیزی است که کمابیش از سیره سیاسی ائمه تشیع نیز قابل استفاده است.